تارا و مریضی دوباره!!!!
سلام
وقتی آدم نمیاد وب لابد ی چیزی هست دیگه
وقتی میاد شکل دعا میزاره دیگه حتما ی چیزی هست شک نکن
حدود سه هفته شد ک ما باتارا خانوم درگیریم اولاش فکرمیکردیم ی چیز گذریه ولی بعد فهمیدیم ک نه بابا انگار
جدی اونم کم شدن اشتهای تارا بودش هرغدایی بهش میدادم نمیخورد مونده بودم چیکارکنم همش شیرو
همش شیر شب بیداری ها کم بود حالا بدترم شده بود منم عصبی تر
خلاصه تا برسیم ب چکاپ ماهیانه رفتیم بهداشت و خانم بهداشت گفت همه چی خوبه اما ازمایش کم خونی
بده نیس منم چن چن وقت بود نگران بودم شال و کلاه کردم و تارا رو بردم دکتر
رفتیم دکتر ک وزن کرد گفت وزنش کم رفته بالا
آزمایش نوشت اه نهادم براومد هفته پیش شنبه بود نمیدونستم چیکارکنم اومدم پایین ب همسرم گفتم
اما ب هرترفندی بود نیومد دیگه همش ترافیکو بهونه کرد و نیومد
منم تنها تاراروبردم آزمایش طفلی اول ک رو تخت خوابید می خندیدتا امپولم رفت تو دستش خوب بود
ولی کم کم گریه اش در اومد تا سرنگ پرشه دیگه ب هق هق افتاد
همه دور تارا جمع شده بودند منم اشکام رون بود و تنم خیس عرق خیلی تجربه بدی بود
بدتر ک همسرم نیومد
تارا دیگه نفس نداشت وقتی اومد بقلم بی حال بی حال بود
کمی شیر خورد و خوابش برد
همین موقع همسرم اومد بالا به به
وقتی دید بقیه بهم کمک میکنند نمیدونم ولی انگار کمی ناراحت شد
رفتم خونه مامانم عصر هم نمونه ادرارش رو بردم تا چهارشنبه ک جواب بگیرم
بردم دکترجواب رو ک گفت عفنت ادراری داره
سونو نوشت
عصرش بامامانم بردمش سونو تارا دیگه فقط رو تخت گریه میکرد
ترسیده دیگه
حالا باید آنتی بیوتیک بخوره تاده روز دوباره آزمایش بده دعا کنید ک چیزی نباشه
ولی کماکان اشتهاش بده
فقط شیر میخوره
مثلا امروز ازصب شیر و اب لیمو شیرین خورده
تو رو خدا اگر تجربه ای دارید بگید