کادوی تولد...
سلام
این موضوع مربوط ب مامان تارا میباشد ولی خالی از لطف نیست ک تو دفترخاطرات تارا هم ثبت بشه
آقا من تولدم 13 بهمن بود دیگه روزی که همسرطبق عادت عجیب غریبش دپرسمون کرد تا شبش و فرداش
ک به روش نیومردم تبریک خشک و خالی هم نگفت مارو میگی شب تولدم از فرط ناراحتی مگه خوابمون میبرد
صبش ک همسر عازم محل کارشون شدند بستیمشون ب مسیج ک چرا دیروز ک تولدمون بود رو بخاطر نداشتین
القصه ما گفتیم و گفتیم حالا یه ذره چاق شدیم مگه چی شده دیگه از چشتون افتادیم همراه اولم داشت با من
همدردی میکرد هی میگفت عزیزم شارژت تموم میشه ها
خلاصه دربرابر طومارهایی ک نمیدونم چطور تو مسیج جاشون دادم و سعی کردم کوبنده هم نباشند همسر
خیلی خلاصه فرمودند ک کادوی شماخریداری شده و قراره همراه باتولد جوجه نقدیم شه
ماهم گفتیم بابا تبریک بگو کی کادوخواست بقلی بوسی ای بابا
خلاصه ماگریه شوشو توجیح هرچند نشدم چون بنده فقط دنبال لفظ تبریکی بودم ک بشنوم
خلاصه دوهفته تو بیم واضطراب کادو بودیم که چیه
شب سی ام هم تولد عمع تارا بود وهمسربالذتی وصف ناپذیرتبریک رو گفتند ما دیگه پکرتر شدیم
حالا روز جمعه ک راه افتادیم بریم منزل پدرشوهرجان کادورا در داشبورت ماشین دیدیم
کل راه کرج تا تهران همسرحرکنی نفرمودن
وقتی رسیدیم منزل پدریشان و داریم پیاده میشیم
میگن منیر کادو تولدت تو داشبورد بردار بعله نکته رو دریابید
ماهم گفتیم بماند برای فرصت بعدی
رفتیم شد شنبه و برگشتیم منزل موقع پیاده شدن از ماشین فرمودن کادوتو از داشبورد بردار
ماهم گردنمون از مو باریکتر برداشتیم
خیلی زیبا کادو پیچ شده اما اگر خودش میداد یک مزه دیگه داشت
اول فکرکردم ساعته
اما وقتی بازش کردم
دیدیم موبایله مارو میگی دوق مرگ شدیم
حالا ازشوهرکمال تشکررادارم احساسشم بزاری روش عالیه
مثل من ک
دوست داریم همسر
موبایلمونم جهت اطلاع گلکسی میباشد از سری اس
آقا اصله ها