تارا
سلام دخمل نازم خوبی ؟
تعجب نکن ترکوندم دیگه از عشق تو خوابم نمیبره و اومدم تا چند خط برات بنویسم
روزسی ام ک تولدت بود هوای کرج بارونی و خوشگل بود ساعت 9:30 رفتیم بهداشت
بعد قد و وزنت رفتیم برای واکسن
وقتی میگم قد وزن یعنی گریه های ممتد شما و ترس از نشستن بروی ترازو
با اون جیغ و داد وزنت 9900 و قدت 80 بود ک کاشف بعمل اومد وزنت کمه
باید ببریمت دکتر تغذیه
کلا جزشیروقتی نخوری همینه دیگه
بعد اونم رفتیم خونه مامان جون
تو راه کلی بالا اوردی ما هم ترسیدیم
عزیزکم
جمعه هم رفتیم تهران خونه عزیزاینا ک امروز شنبه یعنی رفتن مکه
باورم نمیشد موقه رفتن پدرشوهرو مادرشوهرم گریه کنم ولی تو فرودگاه وقتی پدرشوهرم بوسیدم ناگهان گریه
سرازیر شد و برای این که اونا اشکامو نبینن زودی اومدم تو ماشین
دوستای بابا هم کلی ما رو تحویل کرفتن
بعدم اومدیم کرج هنوزم ناراحتم
هواخیلی سرشده یهو