برای یه نی نی شیطون
سلام تارا خانوم شیطون خوبی عزیز دلم ؟
منم خوبم مامانی ولی این چن روزه خیلی روبراه نبودم درد معده شدید و درد پاها خیلی اذیتم کردن
دیشب هم ک نگو بابایی ی کاری داشت شب نیومد خونه موند خونه عزیز خیلی دلم براش تنگ شده بود خب
ولی نیومد منم تا چند ساعت فقط گریه کردم منم خونه این یکی عزیز بودم ولی آخه بابا روز قبلش
هم شب کار بود و ........بگذریم دیشب اولین دلخوری شدید بین من و بابایی پیش اومد اون الان رفته سرکار
ولی کاش بود ..........
اینا رو نوشتم تا ازت برای دیشب ک کلی گریه کردم و حرص خوردممعذرت بخوام عزیز دل مامان
هفته پیش چهارشنبه روز خوبی بود روز 6آذر92باید میرفتم بیمارستان برای چک ماهیانه بارداری هفته
26 بودم شب قبلش پاهام ورم کرده بود چ جور تا صب ک از درد نخوابیدم .......
اما صب وقتی رفتم و دکتر گفت حالت خوبه و روز ب روز داری بزرگ میشی کلی خوشحال شدم
نمی دونی وقتی صدای قلب کوچولوتو شنیدم چ حالی شدم
دستم بود همون موقع بقلت میکردم دکترم بهم گفت تو ی دختر شیطونی خب آخه همش تکون میخوردی
نمی دونی چ احساسی بود خوشحالم ک روزی تو هم اینو حس میکنی.....
تو پستای آینده حتما سونوگرافی هاتو میزارم یکی هم ک باید تا آخر این ماه باید برم ...
نمی دونی چقدر برای اومدنت ثانیه شماری می کنم کم کم میریم برای خرید سیسمونی.