برای ی دونه دختر ناز مامان
سلام عشق مامان
منو ببخش کمی درگیر مامان جون بودم بعد حاجی بابادیگه باید هواشو داشتم عزیز دلم
امروز اگر خدا بخواد برات مینویسم شیطونک خانم
امروز اول محرم سال 93 ساعت 8 شب عزیزم شما بالاخره بعد از هشت ماه رضایت دادی شیشه شیربخوری
ک مامانم توش آی میوه میریزه و بهت میده
همچنان ب لپ تاپ مامان علاقه داری و الانم ک داری رو صفه کلید میزنی
خب بریم سراغ شیرین کاریهاتون
از همه مهمتر امروز بود ک برای اولین بار 4 ساعت بی وقفه خوابیدی
من هم ک از فرصت استفاده کردم زی و خوابیدم
علاقه عجیبی ب تلویریون پیدا کردی خصوصا تبلیغ خوردنیها
مثلا پفک ک تبلیغ میکنه شرو میکنی ب نشان دادن هیجانات
اما
تو میتونی بگی ماما و بابا و ب آب بازی میگی آبه در حموم ک باز میشه دیگه تارا ناز غش
میکنه و همین طور وقتی تبلیغ های خوارکی رو میبینی میگی هام هام و دست میزنی
تا میگیم تارا دس دسی کن دست میزنی
برای بیرون رفتن ک دیگه نگو یک ددری ب تمام معنا در خونه رو باز میکنم آواز میخونی بیا
و ببین
این روزا همش باهم دوسه ساعتی ب یمن هوای آفتابی پاییز میریم پیاده روی تا بلکه مامان کمی از چربی هاش کم شه بعدم میریم ورزش
شماهم حسابی سرسره بازی میکنی و کلی دوست پیدا کردی
بعدم باگریه میای خونه ببین ک چقدر شیطون شدی
ازطرفی حسابی شکمو هم شدی
فعلا تلاش بی وقفه برای چهاردست و پارفتن داری امانمیتونی
دیگه بگم ک حسابی میشنی تو روروک و حال میکنی عزیزم منم ی خورده بکارام شاید
برسم ولی هنوزم دنبال من گریه میکنی
این چن وقت نشده زیاد عکس بگیرم دوربین مشکل داشت حالا چن تایی میزارم ببین
دیگه رسما توسفره هرچی باشه میخوری هرپی هم غذا برای خودن درست میکنم
بی فایده اس
چن روز آینده باید بریم خونه مامان جون اخه بابا جون و مامان جون میرن تبریز چهلم
حاجی بابا من و تو و خاله ها بابایی باهم میمونیم
اما یازم اما
8ماهگیت هم مبارک برات کیک نگرفتم آخه مناسبت نداشت ایشالا ماه بعد
ی کاردیگه هم میکنی اونم اینه ک وقتی بهت هام میدم با دستت نازم میکنی