تاراجوووون عسل مامانتاراجوووون عسل مامان، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
بابامحمدبابامحمد، تا این لحظه: 50 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
مامان منیرمامان منیر، تا این لحظه: 41 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
پیمان آسمانی عشق پیمان آسمانی عشق ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

برای تارای مامان و بابا

تارا در آستانه ده ماهگی

سلام  من تارا دارم بزرگ  و بزرگتر و شیطون تر میشم مثلا الان حلقه های بازی رو کردم تو پاهام و نمیتونم درشون بیارم و دارم بابامو صدا میکنم  حالا هم ک بابا با کمی تاخیراومدگازش گرفتم بعللللللللللللللللللهههههههههههه وقتی عصبانی میشم گاز میگیرم بله وقتی مامانمون رو صدامیزنیم و نمیاد با اعصابی کاملا کیشمیشی و گریه باهاش برخورد میکنم  بازی باتوپ و حلقه ها و ماشین رودوست  دارم عاشق ورزش کردن مامانم  از ته دل میخندم سرسره بازی رو خیلی دوست دارم تاب بازی رو بیشتر  میتونم ازکناره ها بگیرم و بلند شم و کلی ذوق مرگ میشم  ماما آبه (حمام) بابا  به به  ...
20 آبان 1393

دخترناز

                         تارا سیب خور!!!!!درحال تماشای چرا                               تاراکلافه !!!                            درحال بازی باخاله مهدیه!!!                          شنگول خانم ...
20 آبان 1393

برای ی دونه دختر ناز مامان

سلام عشق مامان  منو ببخش کمی درگیر مامان جون بودم بعد حاجی بابادیگه باید هواشو داشتم عزیز دلم  امروز اگر خدا بخواد برات مینویسم شیطونک خانم امروز اول محرم سال 93 ساعت 8 شب عزیزم شما بالاخره بعد از هشت ماه رضایت دادی شیشه شیربخوری  ک مامانم توش آی میوه میریزه و بهت میده همچنان ب لپ تاپ مامان علاقه داری و الانم ک داری رو صفه کلید میزنی خب بریم سراغ شیرین کاریهاتون  از همه مهمتر امروز بود ک برای اولین بار 4 ساعت بی وقفه خوابیدی من هم ک از فرصت استفاده کردم زی و خوابیدم  علاقه عجیبی ب  تلویریون پیدا کردی خصوصا تبلیغ خوردنیها  مثلا پفک ک تبلیغ میکنه شرو میکنی ب نشان دادن هیجانا...
4 آبان 1393

حاجی بابا هم رفت

سلام گلکم خوبی ؟ مامان اصلا اصلا  و خوب نیس ی هفته اس ک خوب نیس اصلا عزیزم  این روزا من و مامان جون و خاله ها و همه همه در ماتم ازدست دادن حاجی باباییم همه میخندیم اما در دل گریه  میکنیم باورش برام خیلی مشکله عزیزم پدربزرگها و مادر بزرگها خاطرات سبزکودکی ان و با رفتن شون میفهمی  ک کودکیت خیلی دور شده نمیدونم ولی خیلی سخت میشه نوشت این اتفاق غم بار رو  هفنه پیش چهارشنبه من وتو رفتیم پیاده روی و روز خوبی داشتیم  روز 5 شنبه بابا شب کار بود خیلی زود ناهارم رو آماده کردم و بعد کلی باهم بازی  کردیم  ساعت 2 بود ک خاله مهناز بهم گفت ک حاجی بابا 12:30 ب رحت خدارفته  بعد از دخترداییم...
10 مهر 1393

شروع ب نشستن بدون کمک

سلام عزیز دلم میبینی مامان مجبوره چن تا پست باهم بزاره تا برسیم ب الان روزهای اولی ک میزاشتم بشینی خیلی زود غش میگردی حالا هرطرفی ک میشد  بین خودمون بمونه جن دفه هم کمی باشدت خوردی زمین و قلبم وایستاد ولی ب قول  بزرگترا بچه هی بازمین خوردن بزرگ میشه دیگه. اما بالاخره درست در شب تولد هفت ماهگیت تونستی یک ساعت بی وقفه بشینی هورا مبارکت باشه ب سلامتی .     ...
10 مهر 1393

رویش اولین مروارید های تارا

سلام عشق مامان  خوبی گلکم ؟قربونت بره مامان ک هرروز شیرین تر از روز قبل میشی و مامان عاشق تر گلم شما در تاریخ 28 شهریور 93 همزمان دوتا دندون پایینی رو ب سلامتی در آوردی  کمی اذیت شدی ولی بلاخره صاحب دندون های خوشگلی شدی  مبارکت باشه بناب دلایلی ک در پست های بعدی میگم نشد برات دندونی بگیرم راستش خیلی دلم میخواس مهمونی بدم ولی خب خدا نخواست  الانم ک دوتا بالایی ها اودن تو لثه و دوباره نق میزنی از درد الهی فدات بشه مامان ایشالا با دندونات لقمه حلال و سالم و مقوی بخوری         ...
10 مهر 1393